دلنوشته ها متعلق به همه است وبرای رفع خستگی وبعضا به خوداومدن ادماست
| ||
مردی ازدره ای میگذشت به چوپانی برخورد.غذایش رابااوتقسیم کرد. آنهامشغول صحبت بودندتابه بحث خدارسید! مرد:اگربه خدااعتقادداشته باشم آنوقت دیگرمسئول کارهای خودنیستم!زیرامیگویندخداقادرمطلق است! واکنون وگذشته وآینده رامیشناسد! چوپان زیرآواززدوصدایش درکوهها میپیچید. بعدناگهان آوازش راقطع کردوبه زمین وزمان ناسزاگفت! صدای فریادش دره راآکندودرآخربه خودشان رسید. سپس چوپان گفت:زندگی همین دره است!آن کوههاآگاهی پروردگارند. وآوای انسان،سرنوشت او!آزادیم آوازبخوانیم یاناسزابگوییم، اماهرکاری که میکنیم به درگاه اورسیده وبه همان شکل به خودمان بازمیگردد!!!! [ پنج شنبه 92/7/11 ] [ 11:49 صبح ] [ Avaa ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |