چه بسا تلاش کننده ای که به زیان خود می کوشد
هرکس پرحرفی کند یاوه می گوید و آن کس که بیندیشد آگاهی یابد
——————————–
به من بگو: نگو! ……………. نمی گویم
اما نگو : نفهم! که نمی توانم
من می فهمم
——————————–
خدایا!
به من توفیق عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت
و دوست داشتن بی آنکه عشق بداند را عطا کن
——————————–
عشق در اوج اخلاصش به ایثار رسیده و در اوج ایثارش به قساوت.
——————————–
من هرگز نمی نالم!
قرنها نالیدن بس است… می خواهم فریاد بزنم
اگر نتوانستم
سکوت می کنم
——————————–
خدایــــــــــا سرنوشت مرا خیر بنویس
تقدیری مبارک
تا هرچه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم
——————————–
نامم را پدرم انتخاب کرد ونام خانوادگیم را یکی از اجدادم
——————————–
برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است .
وگرنه هر ماهی مرده ای هم
میتواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.
——————————–
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
——————————–
دنیا را بد ساخته اند …
کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمیدارد …
کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمیداری …
اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد …
به رسم و آئین هرگز به هم نمیرسند …
و این رنج است
——————————–
آنگاه که تقدیر نیست و از تدبیر نیز کاری ساخته نیست
خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندامها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند
اگر هم هستیمان را یک خواستن کنیم یک خواستن مطلق شویم و
اگر با هجوم و حملههای صادقانه و سرشار
از امید و یقین و ایمان بخواهیم پاسخ خویش را خواهیم گرفت.
——————————–
خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست میدارم
میگویند:
فراموشش کن
——————————–
خدایا به من زیستنی عطا کن
که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است
حسرت نخورم
و مردنی عطا کن
که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
——————————–
خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری
منچون تویی را دارم
وتو چون خود نداری
——————————–
پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،
تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما
——————————–
… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
… نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
… ولی بسیار مشتاقم
… که از خاک گلویم سوتکی سازد
… گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
… تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد
…. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
… تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را
——————————–
روزی که بود ندیدم….روزی که خواند نشنیدم
روزی دیدم که نبود….روزی شنیدم که نخواند
——————————–
خدایا به من توفیق تلاش در شکست
صبر در نومیدی
عظمت بی نام دین بی دنیا
عشق بی هوس عطا کن
——————————–
سرمایههای هر دلی حرفهایی است که برای نگفتن دارد.
——————————–
من هرگز نمینالم…
قرنها نالیدن بس است…
میخواهم فریاد بزنم…!
اگر نتوانستم سکوت میکنم….
——————————–
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا به سوی آنجا که بتوانی انسانتر باش
و از انچه که هستی و هستند فاصله بگیری این رسالته دائمیتوست
——————————–
خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است
و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.
——————————–
هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.
——————————–
انها(دشمنان)از فهمیدن تو میترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی میدوشنت و از اسب
که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند. انها از
فهمیدنتو میترسند.
——————————–
ارزش انسان به اندازه حرفهایی هست که برای نگفتن دارد.
——————————–
اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.
او جانشین همه نداشتنهاست.نفرین و آفرینهابی ثمر است.
اگر تمامیخلق گرگهایهار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو
تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی !
تو میتوانی جانشین همه بی پناهیها شوی.
——————————–
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……
کتاب نیایش
——————————–
خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست .
خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.
تا از آنها باشم که پول دنیا میگیرند وبرای دین کار میکنند ؛ نه آنها که پول دین میگیرند وبرای دنیا کارمیکنند .
——————————–
باور نمیکنم
هرگز باور نمیکنم که سالهای سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد.
یک کاری خواهد شد.
زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام مینهند
و دیر میگذرند که احساس میکنم خفه میشوم. هیچ نمیدانم چرا؟
اما میدانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس
میکنم دیگر نمیتوانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام
و این جامه بر من تنگی میکند. این کفش تنگ و بی تا بی قرار!
عشق آن سفربزرگ! آه چه میکشم!
چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.
——————————–
معشوق من چنان لطیف است
که خود را به « بودن » نیالوده است
که اگر جامه ی وجود بر تن میکرد
نه معشوق من بود . . .
——————————–
چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمیتواند سرش کلاه بگذارد…
این سرزمین را با عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست.
و چاره ایی دیگر پیدا نیست و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه میکرد.
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه میشود.
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است
——————————–
دلهای بزرگ و احساسهای بلند، عشقهای زیبا و پرشکوه میآفرینند
——————————–
اما چه رنجی است لذتها را تنها بردن و چه زشت است زیباییها را تنها دیدن
و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
——————————–
اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم
که با هر نفس گامیبه تو نزدیک تر میشوم .
این زندگی من است
——————————
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.
وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.
وقتی خواستم عاشق شوم گفتند مسخره است.
وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است
.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.
دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
——————————–
گر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری